بحران میانسالی در زنان چگونه از آن ها انسان های بهتری می سازد؟
به گزارش مجله فضای وب، بحران میانسالی در زنان به دورانی اطلاق می گردد که بعضی از آنها احساس می نمایند دیگر زیبایی، اعتمادبه نفس و بهره وری خود را از دست داده اند و درنتیجه این افکار بی قرای، خشم، افسردگی و تغییرات رفتاری را تجربه می نمایند.
خبرنگاران | همسر یکی از بستگان نزدیک من حدوداً 45 سال دارد، مادر یک پسر نوجوان، صاحب یک شغل خوب و زندگی زناشویی آرام و باثبات است و در کل زندگی این زوج نمونه کاملی از یک زندگی ایده آل است. از یکی از دوستان مشترک شنیدم که می گفت رفتار او عجیب شده و درست می گفت، چون بعد از مدت ها دیدار، او را به سختی شناختم. بدون شک عالی به نظر می رسید، به لطف مربی بدنسازی، سولاریوم و کلینیک زیبایی. از خود او شنیدم که گفت: یه حس عجیبی دارم. این روزا عزت نفسم بیشتر شده و دوست دارم از خودم بیشتر مراقب کنم. اصلاً دوست ندارم به خاطر بالا رفتن سنم ماتم بگیرم.
به گزارش خبرنگاران ؛ از دید دیگران، او دچار بحران میانسالی شده و در حال نزدیک شدن به یائسگی است. همه خانواده انتظار داشتند او دست به یک کار غیرعادی بزند، مثلاً با یک جوان نشست و برخاست کند تا شاید برای مدتی دوباره احساس جوانی کند. البته این اتفاق نیفتاد (امید بعضی ها ناامید شد). اصلا چرا دچار دگرگونی ناگهانی و بحران شوید اگر قصد این را هم ندارید که ثابت کنید از سن تان جوان تر به نظر می رسید؟
تصور عامه مردم درباره بحران میانسالی مردیست با یک ماشین اسپرت لوکس که قصد دوستی با دختران بیست و چند ساله را دارد یا زن میانسالی که در آرزوی حس دوباره دوست داشته شدن و مجذوب نماینده بودن به فکر رابطه با یک مرد جوان است. این کلیشه اجتماعی تصویری از رفتار های بی پروا، خرج کردن بیش ازحد، خیانت و یک تمایل غیرقابل کنترل برای برگرداندن زمان به عقب است.
احتمالاً منشا تمام این تصورات، ناامیدی فوران نماینده ایست که فرد از درون احساس می نماید، ناامیدی ناشی از آرزو ها و اهداف تحقق نیافته و احساس ناتوانی در به جا گذاشتن یک اثر مثبت در زندگی. اما این پرسشِ اجتناب ناپذیر ایجاد می گردد: آیا صرفاً کلیشه ای شدنِ چند دهه ایِ یک چیز باید گواه درست بودنِ آن در زمان حال باشد؟ میانسالی بی فکری و لاابالی گری را تقویت می نماید یا ملاحظه و توجه را؟
1. بحران میانسالی زنان چیست؟
- علائم بحران میانسالی در زنان
2. چرا بحران میانسالی معروفیت بدی پیدا نموده است؟
3. چرا گزافه پردازی ها واقعیت ندارند؟
4. واقعیت بحران میانسالی در زنان چیست؟
5. بحران میانسالی چگونه می تواند از شما انسان بهتری بسازد؟
6. جمع بندی
1. بحران میانسالی زنان چیست؟
بحران میانسالی در زنان اساساً دوره ای از تحول هویت است و معمولاً بین سنین 45 و 65 سال رخ می دهد. معمولاً تصور می گردد یک بحران روانی ناشی از حساسیت نسبت به بالا رفتن سن و مرگ و میر است.
این اصطلاح برای نخستین بار در مقاله ای به وسیله روان کاو کانادایی اِلیوت ژاک در سال 1965 ساخته شد، اصطلاحی که برای توصیف کسانی که بعد از 40 سالگی عجیب رفتار می نمایند رایج شد. اصطلاح باید بحران میانسالی باشه کار ما را برای درک و برچسب گذاری این دوره گذار و تغییر راحت می نماید، دوره ای که بیشتر شبیه فاجعه است تا خالی کردن عقده های روانی.
نکته جالب توجه اینست که در یک مطالعه نشان داده شد که این بحران در زمان های مختلفی در زنان و مردان میانسال ظاهر می گردد، در زنان بین 35 و 45 و در مردان بین 45 و 54 سالگی.
علائم بحران میانسالی در زنان
همان طور که در نوشتار های علمی متداول شرح داده شده، علائم معمولی بحران میانسالی عبارتند از:
- احساس افسردگی و ناامیدی
- عصبانیت از خود به خاطر پیروز نبودن به مقدار دیگران
- دلتنگی برای سال های جوانی
- عدم رضایت کلی از زندگی شخصی
- احساس فشار از حیث این که هنوز کار های زیادی هست که می خواهید در مدت زمان کم پیش رو انجام بدهید
- احتیاج تشدیدشده برای تغییر یا یک چیز متفاوت
- تردید درباره دستاورد های فردی و تصمیماتی که تا به امروز گرفته شده
- میل به اشتیاق، صمیمیت و حس دوباره خواسته شدن
به بیان ساده، ممکن است این افراد به تدریج، اما قدری بی پایه و اساس، احساس غم و اندوه نمایند. به نظر می رسد زندگی از نگاه این افراد در این برهه معنایش را از دست می دهد.
2. چرا بحران میانسالی معروفیت بدی پیدا نموده است؟
با پشت سرگذاشتن نشانه های معمولی بحران میانسالی، درک این نکته آسان است که چرا این دوره زمانی نیست که فرد باید هیجان زده منتظر آن باشد. در پس این احساس غم و اندوه لایه های عمیق تر و تاریک تری وجود دارد. این دوره نشان دهنده آغاز غروب زندگیست. مرحله ایست که در آن تازه متوجه تار های سفید مو، چین و چروک و شل شدگی پوست می شوید و در میان جمع جوان تر ها احساس بی قراری می کنید. ممکن است در این کوششِ گاهاً نومیدانه برای تجربه دوباره جوانی، بعضی از افراد همان طور که حتماً در فیلم ها دیده اید بی پروا و بدون فکر رفتار نمایند، مثلاً بیش ازحد پول خرج نمایند، بیش ازحد ورزش نمایند یا با جوان تر ها روابط غیراخلاقی برقرار نمایند.
بااین حال، تجربه حس شادی در بحران میانسالی هم بعید نیست. یک دیدگاه رایج در این باره می گوید سن و رضایت مندی از زندگی شکلی شبیه U دارد، یعنی رضایت مندی از زندگی در ابتدای میانسالی کاهش یافته و سپس با بالاتر رفتن سن افزایش می یابد. یکی از نخستین تحقیقات در حمایت از این ایده سال 2008 به وسیله دو پروفسور علم اقتصاد یعنی دیوید بلانچ فلاوِر و اَندرو اُسوالد انجام شد.
بااستفاده از داده های به دست آمده از 500000 نفر از ایالات متحده و اروپا، دریافتند که پاین ترین نقطه از رفاه ذهنی در حدود 45 سالگی اتفاق می افتد. پس از آن، این نقطه آغاز به افزایش می نماید. بااین حال، علت این افزایش دقیقاً روشن نشده است، به نظر می رسد برای وقوع این امر دلایل مختلفی وجود دارد. ظاهراً علتِ غالب انتظارات برآورده نشده است که طبیعتاً منجر به حس افسردگی و هدر رفتن عمر بدون دست یافتن به یک هدف چشمگیر است. بنابراین، در این برهه یک تصویر نسبتاً غم انگیز ظاهر می گردد (مشابه سده های تاریکی) به عنوان فصل نوی از زندگی که به جای جشن گرفتن باید از آن ترسید.
3. چرا گزافه پردازی ها واقعیت ندارند؟
شواهد به دست آمده از مطالعات درباه این موضوع که آیا واقعاً بحران میانسالی وجود دارد، قدری بحث برانگیز بوده است. بعضی تحقیقات نشان داده اند که دوره تحول میانسالی وجود دارد، اما نه در یک مقطع زمانی مشخص، بلکه بیشتر به عنوان بخشی از فرایند بلوغ و پیر شدن که به تدریج در بزرگسالی اتفاق می افتد. در واقع یک پیش بینی و احتمالِ وقوع را به واقعیتی تبدیل نموده اند که آن طور که درباره اش گزافه پردازی نموده اند تکان دهنده و حزن انگیز نیست.
آزمایشات اخیر نیز نتایج مشابهی دارند. براساس یافته های دو پژوهش طولی در کانادا، هنگام درنظر گرفتن متغیر هایی نظیر سلامتی، شغل و شرایط تاهل، شادی ما در طول بزرگسالی در حال افزایش است، نه کاهش. به عبارت دیگر، افراد در دهه 40 سالگی نسبت به دهه 20 یا 30 به طورکلی شادتر و راضی تر هستند.
در مقاله ای در مجله آتلانتیک اشاره شده است که با آغاز تحقیقات بیشتر، بیشتر دانشمندان از این ایده که بحران میانسالی بیولوژیکی است، دست کشیده اند. آن ها این بحران را بیشتر نتیجه یک ساختار فرهنگی می دانند. همان رسانه های جمعی که زمانی خبررسان بحران میانسالی بودند حالا با انتشار اخبار تازه با تیتر افسانه بحران میانسالی بطلان آن را آشکار می نمایند.
باوجوداین، در گزارش دیگری آمده است که ایده اش آن قدر دلچسب بود که نمیشد آن را رد کرد. بخشی از داستان سرایی طبقه میانه غربی شده بود، نویدبخش داستانی تازه و خودشکوفاگر درباره چگونگی گذران عمر بود. اساساً، راه آسانی برای نام گذاری لحظاتی از زندگی شد که شرح شان سخت بود.
شادی U شکل شاید وجود داشته باشد، اما لزوماً به معنای بحران نیست و هیچ مدرکی وجود ندارد که نشان دهد تجربیات افراد در این برهه سنی در سراسر جهان یکسان است.
دهه ها پیش زمانی که زنان پا به دهه 40 سالگی می گذاشتند، تصور میشد به سلامت به سال های پیری و پختگی رسیده اند. در بیست و چند سالگی ازدواج، چند سال بعد بچه دارشدن، بیست سال بعد فرستادن آن ها به دانشگاه و در میانسالی سندروم آشیانه خالی را تجربه می کردند.
امروزه عمر ما طولانی تر شده و در سنین بالاتر، معمولاً بعد از 35 سالگی بچه دار می شویم. مسیر کار و زندگی شخصی ما با گذشته تفاوت زیادی دارد. قربانی یک پیش بینی معطوف به آرزو نشوید، چون وقوع آن حتمی نیست.
4. واقعیت بحران میانسالی در زنان چیست؟
شاید بسیاری از افراد از حالا مشغول آماده کردن خودشان برای روز های به ظاهر تاریک میانسالی باشند، اما دچار نشدن به نگرش تک بعدی و تمرکز نکردن روی نقاط منفی بسیار اهمیت دارد. گذار میانسالی بخش طبیعیِ فرایند پیری است که همه آن را تجربه می نمایند و درباره تغییرات فیزیکی بدن است. این تغییرات جدا از پوسته بیرونی ممکن است منظره درونی ما را هم تغییر بدهند و این تغییر معمولاً مثبت است.
بعضی از مزایای تحول میانسالی عبارتند از:
در این فرصت می توانید به پیروزیت ها و شکست هایی که تا به امروز تجربه نموده اید و عوامل آن ها فکر کنید. گذشته را ارزیابی کنید تا ایده بهتری نسبت به توانایی هایتان پیدا نموده و بدانید در آینده چگونه از آن ها به موثرترین شکل ممکن بهره ببرید.
وقتی قرابت سالخوردگی را احساس می کنید و به این درک می رسید که زمان محدود است، قدر آن را بیشتر از گذشته می دانید. با فکر این که تعداد سال های پیش رو نامحدود است خودتان را گول نزنید، چون میانسالی لحظه حالا یا هرگز زندگی شماست.
در این برهه می توانید تصویر بزرگ تر را ببینید و درک می کنید که بعضی از مسائل دیگر ارزش انرژی، خشم یا وقت شما را ندارند. بنابراین، به معنای واقعی کلمه روی رسیدن به اهداف تان با هواس پرتی های کمتر تمرکز می کنید.
آن قدر عمر نموده اید که بدانید گذشته پیشگوی آینده نیست. بگذارید گذشته در جایی که به آن تعلق دارد بماند. میانسالی فرصتی برای پاکسازی ذهنی است.
این مزیت خاصِ کسانی است که بچه ها بالغ دارند. بالاخره زمان آن رسیده است که با خودتان بهتر رفتار کنید. پس از تمام سال هایی که خودتان را فدا کردید تا مادر یا همسر بهتری باشید بالاخره زمان آن رسیده که از خودتان قدردانی کنید.
بحران میانسالی در زنان می تواند نقطه عطفی باشد که در آن عادت های بد را کنار بگذارند. زمان رفتن به باشگاه است کاری که شاید همواره آرزوی آن را داشتید. هر سال نو را با یک تصمیم نو آغاز کنید. بعلاوه فرصت بسیار مناسبی برای ترک سیگار، رژیم غذایی بهتر یا مطالعه بیشتر است. از میانسالی به عنوان زنگ بیداری برای انجام تمام کار هایی که آرزویشان را داشتید بهره ببرید.
درنهایت، به گفته اِریک اِریکسون روان شناس رشد بین 40 و 65 سالگی، ما تازه از خودمان می پرسیم: چجوری به زندگیم اهمیت بدم؟ پاسخی که او پیشنهاد می دهد زایندگی یا Generativity است.
این اصطلاح به وسیله خود او در سال 1950 ساخته شد و معنای آن دغدغه به ثبوت رساندن و راهنمایی نسل بعدی است. به عبارت دیگر، چیزی که زندگی شما را معنادار می نماید اطمینان از توجه، مراقب و تربیت درست بچه ها برای تبدیل شدن آن ها به انسان های خوب است. اگر فرزند ندارید می توانید در اجتماع خود کار های داوطلبانه انجام دهید، موسسه خیریه راه اندازی کنید یا در مقام یک فرد باتجربه در حوزه دانش خود به دیگران آموزش یا مشاوره بدهید. در جستجوی راه هایی باشید که به وسیله آن ها زندگی تان را معنادار کنید.
5. بحران میانسالی چگونه می تواند از شما انسان بهتری بسازد؟
به سال های میانسالی با دید مثبت فکر کنید. پاگذاشتن به این سال ها به معنای تجربه افسردگی، نوسانات خلقی یا احساس ملالت زدگی و گیرافتادن در یک بحرانِ وجودی نیست. میانسالی فرصتی است برای ارزیابی دوباره، تفکر و تبدیل شدن به نسخه بهتری از خودتان.
چگونه این فرایند می تواند ما را به فرد بهتری تبدیل کند:
وقتی به لطف میانسالی با ناپایداری وجودتان در این جهان روبه رو می شوید به این درک می رسید که باید از بعضی مسائل پیش افتاده چشم پوشی کنید. در این برهه از زندگی آرام تر و عاقل تر می شوید و یاد می گیرید چیز هایی را که توان تغییرشان را ندارید بپذیرید. براساس مطالعات اجرا شده با بالارفتن سن، واکنش ما به حس پشیمانی و افسوس کاهش می یابد. بنابراین، سلامت روانی ما بهبود می یابد.
رفتار شما با دیگران سنجیده تر می گردد، کینه های قدیمی را کنار می گذارید، اختلافات کوچک را نادیده می گیرید و به مسائل بی اهمیت گیر نمی دهید، چون قادر به تماشا تصویر بزرگ تر هستید. درواقع، نسبت به قبل قدر روابط تان را بیشتر می دانید و زمان بیشتری را با افراد مهم زندگی تان سپری می کنید.
ازآنجا که سردی و گرمی روزگار را در سال های گذشته چشیده اید، تمرکز و انگیزه تان روی مسائل اساسی بیشتر می گردد و می توانید اهداف نوی را برای خودتان مشخص کنید، از درس های باارزش گذشته بهره ببرید و راه های بهتری برای دنبال کردن علایق تان پیدا کنید.
در جستجوی تعادل هستید، از احساسات افراطی دوری می کنید و رویکردتان به راه و رسم زندگی فلسفی تر می گردد.
ازآنجاکه که تمایل پیدا می کنید به زندگی تان معنا ببخشید، در پی راه هایی هستید تا زمین را به جای بهتری برای نسل های بعد تبدیل کنید، به همین علت به دیگران بیشتر یاری می کنید، چون به این درک رسیده اید که همبستگی و وحدت مهم تر از رقابت اجتماعی است.
در این برهه آغاز به قدردانی از داشته هایتان می کنید. تمرکزتان را از روی شغل برداشته و به روابط شخصی معطوف می کنید. زمان بیشتری را با خانواده و دوستان می گذرانید.
نهایتاً، اگر صرف نظر از اندازه و کیفیت دستاورد ها و داشته هایتان نیمه پر لیوان را ببینید، دیدگاه خوش بینانه تری به زندگی تان پیدا می کنید. از ورود به عرصه دیگری از زندگی، به جای احساس بدبختی به خودتان و راهی که تا به امروز پیموده اید افتخار می کنید.
6. جمع بندی
به یاد داشته باشید که میانسالی فرصتی برای ارزیابی مجدد و بهبود زندگی و روابط شماست، نه بهم ریختگی و بی بندوباری رفتاری. باید واژه بحران را از دوره میانسالی برداریم و به جای آن فرصت را بکارببریم، چرا که در حقیقت میانسالی فرصت جمع کردن شجاعت در جهت بهتر کردن ویژگی ها و صفات انسانی ماست. اگر احساس می کنید میانسالی شما را دچار بحران نموده است به جای ترسیدن حتما در پی یاری حرفه ای باشید.
منبع: lifehack
منبع: فرادید